امپراطوری لائیسیسم
تلاش روشنگری برای تعیین اساس و ماهیت پدیده هایی از قبیل "دین" یا "صوفی گری"به طور دقیق در راستای کنار گذاشتن چنین پدیده هایی از حوزه های سیاست، حقوق، علم و غیره- حوزه های قدرت و اقتدار در جوامع غربی مدرن- عمل می کند.
لائیسیسم، سنت اصلی "شهر سکولار،" "امپراطور" جهانی و دانشگاه غربی است که فرض می کند سنت های متافیزیکی کم رنگ و به پایان رسیده اند. لائیسیسم، همچنین یکی از اصول بنیادی تفکر سیاسی مدرن و پایه های جدایی مدرن کلیسا و دولت است. اشکال مختلفی از لائیسیسم از جمله ممانعت از ورود دین به حوزه های قدرت و اقتدار در جوامع مدرن تفکیک ساختاری)، خصوصی سازی دین، کاهش عضویت در کلیسا و سست شدن اعتقاد مذهبی وجود دارند. لائیسیسم از اصول مهم سازمان دهنده سیاست دولت است که در فرانسه، شوروی سابق، ترکیه و چین تاثیرگذار بوده است. پارتا چاترجی این اصطلاح را که از سنت فرانسوی لائیسیسم مشتق شده است به عنوان "روندی اجباری توصیف می کند که در چارچوب آن قدرت تادیبی خانواده و مدرسه، قدرت مشروع دولت و قدرت اقناعی حکومت و رسانه برای تعلیم و تربیت شهروندی سکولار که با حفظ مذهب در حوزه خصوصی موافق است، بکار گرفته شده اند. در این راستا، لائیسیسم مانند اشکال دیگر سکولاریسم، شکلی از نظم تلقی می شود.
دانشمندان دیگر نیز این سنت را توصیف کرده اند. کازانوا پیشنهاد می کند که خصوصی کردن دین به لحاظ ایدئولوژیک با توجه به طبقه بندی لیبرالی اندیشه ها انجام شده است که نه تنها در ایدئولوژی های سیاسی و نظریه های بنیادی بلکه تمام تفکر غربی نفوذ کرده است. بر طبق گفته تیلور، هدف عمده "اخلاق سیاسی مستقل در سکولاریسم مانند لائیسیسم و آنچه گروسیوس و دیگران تعریف می کنند، تعیین ویژگی های وضعیت بشر است که استنتاج هنجارهای عمومی در حوزه صلح و فرمانبرداری سیاسی را ممکن می سازد و بدین ترتیب دین را نسبت به سیاست بی ربط نشان میدهد. همان طور که گروسیوس در عبارتی مشهور استدلال می کند "حتی اگر خدا وجود نداشت، این هنجارها ما را متعهد می کردند. نتیجه این است که دولت از هیچ مذهبی حمایت نمی کند، هیچ اهداف مذهبی را دنبال نمی کند و مقوله هایی که به لحاظ مذهبی تعریف شده اند هیچ جایگاهی در مجموعه اهدافی که دولت انجام میدهد، ندارند.اکثر ادبیات موجود درباره دین، نهضت پروتستان و معاهدات وستفالیایی افول دین در زندگی عمومی اروپایی ها را توصیف می کنند. اسکینر معتقد است که بعد از لوتر، ایده پاپ و امپراطور به عنوان قدرت های موازی و جهانی از بین رفت و صلاحیت های قضایی مستقل حوزه پاپ به مقامات سکولار واگذار شد. واندر وییر و لهمان معتقدند "فرضیه اساسی گفتمان نوسازی این است که دین در جوامع مدرن، خلاقیت اجتماعی خود را از دست میدهد و مجبور می شود بین حفظ ویژگی های نا کارآمد پیشامدرن خود و همسان سازی خود با جهان سکولار یکی را انتخاب کند. ریچارد کینگ لائیسیسم را به عنوان تلاشی برای تعریف مذهب و سپس منع آن توصیف می کند:
تلاش روشنگری برای تعیین اساس و ماهیت" پدیده هایی از قبیل "دین" یا "صوفی گری"به طور دقیق در راستای کنار گذاشتن چنین پدیده هایی از حوزه های سیاست، حقوق، علم و غیره- حوزه های قدرت و اقتدار در جوامع غربی مدرن- عمل می کند. دین خصوصی شده، با کنار گذاشته شدن از حوزه عمومی سیاست، به طور واضح تعریف و نفوذش نیز محدود شده است.
نظریه های روابط بین الملل بر اساس این فرضیه که دین در روند تاسیس دولت در جوامع مدرن از حوزه های قدرت و اقتدار کنار گذاشته شد، عمل می کنند. رویکردهای واقع گرایی و لیبرال این فرضیه را منعکس می کنند که دین به حوزه خصوصی محدود شده یا به طور کلی تقلیل یافته است. همان طور که کاتزنشتاین اظهار می کند "از آنجا که نظریه های واقع گرایی و لیبرال روابط بین الملل، جلوه های تفکر عقلانی هستند، بنابراین، سکوت آنها در مورد نقش دین در سیاست اروپایی و جهانی مایه تعجب نیست. توماس نیز به این فرضیه اشاره می کند که دین به عنوان یک فرضیه وستفالیایی" خصوصی شده است. واضح است که در دوره معاصر باید روایت پیچیده تری گفته شود.
اکثر ادبیات موجود درباره دین، نهضت پروتستان و معاهدات وستفالیایی (که به جنگ سی ساله از ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ پایان دادند) افول دین در زندگی عمومی اروپایی ها را توصیف می کنند. اسکینر معتقد است که بعد از لوتر، ایده پاپ و امپراطور به عنوان قدرت های موازی و جهانی از بین رفت و صلاحیت های قضایی مستقل حوزه پاپ به مقامات سکولار واگذار شد. پیزورنو" که از این گذار " به عنوان "لحظه باشکوه" یاد می کند، آن را به عنوان دوره ای حاوی بیشترین نشانه های "سیاست استبدادی" در طول تاریخ غرب توصیف می کند که ریشه در ماهیت گذار دارد، یعنی گذار مسئولیت جمعی برای اهداف نهایی از یک نظام بر اساس مرزهای مسیحیت شامل تمام مسیحیان به نظام های جداگانه بر اساس مرزهای سرزمینی دولت شامل همه افرادی که در آن دولت ها هستند. فیلپوت در این نوشته بر اهمیت نهضت پروتستان و روند سکولاریزاسیون برآمده از آن تاکید می کند که قدرت های دنیوی را به چالش می کشد، نقش عمومی کلیسا را کاهش میدهد و در عین حال به ظهور نظام دولت های مستقل کمک می کند.
به گفته کراسنر " از ایده حاکمیت برای مشروعیت بخشیدن به حق حاکم جهت جمع آوری مالیات استفاده شد که به موجب آن، موقعیت دولت استحکام یافت، این ایده همچنین در راستای انکار چنین حقی برای کلیسا نیز بود که به موجب آن جایگاه پاپ تضعیف شد. وی در خاتمه می گوید که وستفالیا "نقش فراملی کلیسای کاتولیک که از قبل در مسیر افول قرار گرفته بود را مشروعیت زدایی کرد و به این ایده اعتبار بخشید که روابط بین الملل باید بر اساس ملاحظات موازنه قدرت به جای ایده آل های مسیحیت شکل بگیرد. سرانجام، کاوانوف استدلال می کند که منازعات سده های شانزدهم و هفدهم، سلطه کلیسا بر مقامات مدنی را از طریق ایجاد دولت مدرن پایان داد و مسیر را برای حذف نهایی کلیسا از حوزه عمومی فراهم کرد.
منبع: دین و نظریه روابط بین الملل، جک اسنایدر، ترجمه سیدعبدالعلی قوام، رحمت حاجی مینه، چاپ اول، نشر علم تهران ۱۳۹۳
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}